تحولات منطقه

۴ دی ۱۳۹۹ - ۱۴:۴۲
کد خبر: ۷۳۳۲۸۰

مرد کینه‌جو قرار بود برادرش را به‌قتل برساند تا از او انتقام بگیرد، اما به اشتباه جان مرد دیگری را گرفت و دچار عذاب وجدان شد تا جایی که تصمیم گرفت به زندگی‌اش پایان بدهد، اما زنده ماند.

ببخشید می‌خواستم داداشم را بکشم
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

قدس آنلاین:  بامداد ۲۱ مرداد ماه امسال گزارش قتل مردی به قاضی رحیم دشتبان، بازپرس جنایی تهران اعلام شد و با دستور وی گروهی از کارآگاهان جنایی برای کشف راز این جنایت وارد عمل شدند.

مقتول مرد جوانی بود که با ۲ضربه چاقو به قتل رسیده بود. پیکر خونین او روی صندلی پارکی حوالی مهرآباد جنوبی پیدا شده بود و بررسی‌ها نشان می‌داد که آن روز افرادی که از پارک عبور می‌کردند با دیدن وی با اورژانس تماس گرفته و او به بیمارستان منتقل شده بود.

به گزارش همشهری ‌آنلاین،این مرد پیش از مرگ گفته بود که وقتی روی نیمکت داخل پارک در خواب بوده هدف حمله فردی ناشناس قرار گرفته و چاقو خورده است. او می‌گفت که احتمال می‌دهد اشتباهی هدف حمله قرار گرفته‌است. چرا که در شب‌های قبل فرد دیگری روی آن صندلی می‌خوابید و شب حادثه به‌دلیل اینکه نیمکت خالی بود، وی روی آن خوابیده و احتمالا ضارب او را با فرد دیگر اشتباه گرفته است.

مرد مجروح پس از بیان این جملات به‌دلیل شدت جراحات جان‌ باخت و در این شرایط تحقیقات برای شناسایی عامل جنایت آغاز شد. مأموران در ابتدا به پرس و جو درباره مقتول پرداختند و معلوم شد که وی با کسی خصومت نداشته و آن شب برای انجام کاری به پارک رفته و پس از آن نیز با کشیدن ملحفه‌ای به رویش، روی نیمکت پارک به خواب رفته است. در ادامه کارآگاهان برای اینکه هویت قاتل را به‌دست آورند به تحقیقات میدانی در پارک پرداختند. آنها در ابتدا به شناسایی فردی پرداختند که در شب‌های قبل روی آن نیمکت خاص می‌خوابید.

در ادامه مشخص شد که مردی به ‌نام محمد حدود یک ماهی می‌شد کارتن خواب بوده و هر شب روی همان نیمکت می‌خوابید. مأموران به سراغ محمد که پاتوقش در همان پارک بود رفتند و توانستند او را شناسایی کنند. او در تحقیقات مدعی شد که احتمالا برادرش به‌نام کریم دست به جنایت زده است. وی می‌گفت: با برادرش اختلاف و درگیری داشته و احتمال می‌دهد که وی روز حادثه به پارک آمده و به سراغ آن نیمکت رفته و چون مقتول رویش را با ملحفه پوشانده بود، به اشتباه او را به قتل رسانده است. به این ترتیب دستور بازداشت مظنون اصلی صادر شد و او تحت تعقیب قرار گرفت.

متهم در زندان 

درحالی‌که تلاش برای بازداشت کریم ادامه داشت، مشخص شد که وی حدود یک‌ماه قبل به اتهام سرقت از خانه همسایه‌اش دستگیر شده و در زندان به سر می‌برد. در این شرایط متهم ۴۳ساله به اداره آگاهی منتقل شد و درحالی‌که در ابتدا منکر جنایت بود، اما صبح دیروز در شعبه دهم دادسرای امورجنایی تهران قفل سکوتش را شکست و به قتل اقرار کرد. او مدعی شد که مقتول را با برادرش اشتباه گرفته است و از قتلی که مرتکب شده پشیمان است و در همه این مدت عذاب وجدان داشته است.

 گفت‌وگو با متهم

چطور مقتول را با برادرت اشتباه گرفتی؟
چون پاتوق برادرم در آن پارک بود و او همیشه روی یک نیمکت خاص می‌خوابید. برای همین آن شب نفهمیدم فرد دیگری روی نیمکت در خواب است و تصورم این بود که برادرم است.

چرا برادرت در پارک می‌خوابید؟
راستش او اعتیاد شدیدی به موادمخدر داشت. همیشه ما را اذیت می‌کرد و به‌خاطر رفتارش چشمان مادرم گریان بود. برادرم وسایل خانه را سرقت می‌کرد؛ از کیف مادرم پول می‌دزدید؛ کفش‌های همسایه‌ها را سرقت می‌کرد تا مواد بخرد و باعث آبروریزی بود. برای خرید مواد دست به هرکاری می‌زد. اگر من یا مادرم اعتراض می‌کردیم شروع می‌کرد به کتک زدن ما. آخرین بار که از کیف مادرم سرقت کرد، به او اعتراض کردم که با هم درگیر شدیم و برادرم با چاقو ضربه‌ای به گردنم زد. به‌خاطر ترس از آبروریزی و همچنین به‌خاطر مادرم شکایت نکردم، اما تهدیدش کردم که اگر یک‌بار دیگر پایش را در خانه بگذارد، او را می‌کشم. برادرم از ترسش دیگر به خانه برنگشت و شب‌ها روی نیمکت پارک می‌خوابید. چون آن زمان هوا گرم بود و می‌توانست در پارک‌ها بخوابد.

چطور خبر داشتی که او روی آن نیمکت می‌خوابید؟
هرچه بود برادرم بود. به همین دلیل به پارک رفتم و دیدم که هر شب روی همان نیمکت می‌خوابد. راستش دلم برایش سوخت و قبل از حادثه سراغش رفتم و گفتم می‌تواند به خانه برگردد و من با او کاری ندارم. اما برادرم با من درگیر شد و فحاشی کرد. خودم را سرزنش کردم و با خودم گفتم چرا دلم به حال این مرد سوخته است؟ باید او را بکشم و همان روز تصمیم به قتل او گرفتم. می‌خواستم از او انتقام بگیرم و شب حادثه حدود ساعت۳ به پارک رفتم. مردی روی نیمکت خوابیده و ملحفه‌ای روی آن بود. فکر کردم برادرم است و ۲ضربه چاقو به او زدم.

کی متوجه این اشتباهت شدی؟
بعد از قتل به محل حادثه رفتم تا سروگوشی آب بدهم، اما چیزی دست‌گیرم نشد. تا اینکه ۴روز بعد برادرم را در خیابان دیدم. یک دفعه جلوی من ظاهر شد و من حسابی غافلگیر شدم. به او گفتم که من تو را کشته‌ام، چطور زنده‌ای؟ و ناگهان متوجه شدم که ‌ای دل غافل، من فرد دیگری را با برادرم اشتباه گرفته‌ام. نمی‌دانید چه حالی شدم. عذاب وجدان به سراغم آمد و تصمیم به‌خودکشی گرفتم. حدود ۱۰۰قرص خوردم و ۳روز بیهوش بودم اما زنده ماندم.

تو که به‌خاطر خلاف‌های برادرت با او درگیر بودی، چطور خودت دست به سرقت می‌زدی؟
پس از آنکه خودکشی کردم، بی‌هوش شدم و ۳روز بعد که به‌هوش آمدم، کاملا گیج بودم. اصلا نمی‌دانستم چه کار می‌کنم. قرص‌هایی که خورده بودم باعث منگی‌ام شده بود. بی‌آنکه بفهمم در خانه همسایه را شکسته و وارد آنجا شدم. وسایلش را سرقت کرده و حتی برای خودم چای هم درست کرده بودم. همان لحظه که در حال نوشیدن چای بودم صاحبخانه رسید، به پلیس زنگ زد و گیر افتادم.

چرا هیچ‌وقت تصمیم نگرفتی خودت را معرفی کنی؟
از قصاص می‌ترسیدم اما عذاب وجدان هم رهایم نمی‌کرد. تا اینکه وقتی دستگیر شدم تصمیم گرفتم به قتل اعتراف کنم تا شاید به آرامش برسم. من به اشتباه، مرد دیگری را کشتم، چطور می‌توانم خودم را ببخشم و با این گناه بزرگ تا آخر عمر زندگی کنم؟

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.